بخوان ما را رها کن غیر ما .. سوی ما بازآ تو بگشا گوش دل بساط روزی خود را به من بسپار عزیزا .. من خدایی خوب می دانم رهایت من نخواهم کرد تو با هر کس به جز با ما چه می گویی؟ هزاران کهکشان و کوه و دریا را ولی وقتی تو را من آفریدم ... بر خودم احسنت می گفتم بگردان قبله ات را سوی ما به نجوایی صدایم کن
منم پروردگارت
خالقت از ذره ای ناچیز
صدایم کن مرا
آموزگار قادر خود را
قلم را .. علم را .. من هدیه ات کردم
منم معشوق زیبایت
منم نزدیک تر از تو به تو
اینک صدایم کن
منم پروردگار پاک بی همتا
منم زیبا .. که زیبا بنده ام را دوست می دارم
پروردگارت با تو می گوید
تو را در بیکران دنیای تنهایان ... رهایت من نخواهم کرد
رها کن غصه یک لقمه نان و آب فردا را
تو راه بندگی طی کن
تو دعوت کن مرا بر خود ... به اشکی، یا خدایی میهمانم کن
که من چشمان اشک آلودت را دوست می دارم
طلب کن خالق خود را ... بجو ما را ... تو خواهی یافت
که عاشق می شوی بر ما ... و عاشق می شوم بر تو
که وصل عاشق و معشوق هم ... آهسته می گویم خدایی عالمی دارد
قسم بر عاشقان پاک با ایمان ...قسم بر اسب های خسته در میدان
تو را در بهترین اوقات آوردم
قسم بر عصر روشن ... تکیه کن بر من
قسم بر روز.. هنگامی که عالم را بگیرد نور
قسم بر اختران روشن اما دور
بخوان ما را
که می گوید که تو خواندن نمی دانی؟
تو بگشا لب ... تو غیر از ما خدای دیگری داری؟
رها کن غیر ما را
آشتی کن با خدای خود ...تو غیر از ما چه می جویی؟
و تو بی من چه داری؟ هیچ!
بگو با ما چه کم داری عزیزم .. هیچ!
و خورشید و گیاه و نور و هستی را
برای جلوه خود آفریدم من
تویی زیباتر از خورشید زیبایم
تویی والاترین مهمان دنیایم
نمی خوانی چرا ما را؟ ... مگر آیا کسی هم با خدایش قهر می گردد؟!
هزاران توبه ات را گرچه بشکستی
ببینم من تو را از درگهم راندم؟
اگر در روزگار سختیت خواندی مرا،
اما به روز شادیت یک لحظه هم یادم نمی کردی،
به رویت بندة من هیچ آوردم؟
که می ترساندت از من؟
رها کن آن خدای دور ... آن نامهربان معبود ... آن مخلوق خود را
این منم پروردگار مهربانت ... خالقت
اینک صدایم کن مرا .. با قطره اشکی
به پیش آور دو دست خالی خود را
با زبان بسته ات کاری ندارم
لیک غوغای دل بشکسته ات را من شنیدم
غریب این زمین خاکیم ... آیا عزیزم حاجتی داری؟
تویی از ما ... کنون برگشته ای اما
کلام آشتی را تو نمی دانی؟
ببین چشمان خیست آیا گفته ای دارند؟
اینک وضویی کن ... خجالت می کشی از من؟
بگو ..جز من کس دیگر نمی فهمد
بدان آغوش من بازست ... برای درک آغوشم
شروع کن .. یک قدم با تو .. تمام گام های مانده اش با من .....
Design By : Pichak |